ریاضتهای شیطانی
ـ آیا نشان دادن کشف و کرامات و انجام کارهایی که برای مردم عجیب و خارق العادّه جلوه میکند، لزوماً به معنای این است که صاحب آن کرامات اهل معناست و در رابطهای الهی به این توانمندیها دست یافته است؟
در پاسخ این پرسش باید گفت:
برای روشن شدن این موضوع، توجّه شما را به حکایتی عجیب و شنیدنی جلب میکنم.
آیت الله سیّد علی علم الهدی (1273 ـ 1351 ش.) در کتاب ارزشمند «مناظره با دانشمندان» مینویسد:
مؤلّف گوید: مرحوم والد ماجد برای ما نقل کرد:
در ایّام تحصیل من در نجف اشرف که در عهد ناصرالدّین شاه بود، شخصی به نام ابراهیم خان، مستوفی دیوان اعلا، به نجف اشرف آمد، تا یک سال وارد شهر نشد، فقط مشک را از شطّ پر آب میکرد و در بین نجف و کوفه سقّایی میکرد و به افرادی که بین نجف و کوفه رفت و آمد میکردند، آب میداد.
پس از یک سال وارد شهر شد، به عبادت و ریاضت پرداخت، رفته رفته مقاماتی پیدا کرد، مردم عوامّ نجف مرید او شدند و کشف و کراماتی از او میدیدند و حوائج خود را از او میطلبیدند.
کار به جایی رسید که منزل او زیارتگاه عرب و عجم شد، مردم عوام کمکم دسته دسته به زیارتش میرفتند، برای او خدم و حشمی فراهم گردید، ولی خواص از او کناره میگرفتند و عقیده به او نداشتند. او در میان صحن مطهّر در غرفهای مینشست، زن و مرد بر قدمهایش میافتادند و میگریستند.
چند سالی به این منوال گذشت، عرب و عجم قید ارادت او را به گردن انداختند.
در آن ایّام، مرحوم آیت الله شیخ طه نجف در صحن مطهّر اقامة جماعت میکرد.
شبی مرد عربی آمد و خود را بر سجّادة شیخ طه انداخت، گریه و ناله میکرد و پیوسته میگفت: غلط کردم، غلط کردم.
شیخ طه با ملاطفت میپرسید: چه شده؟ داستان چیست؟ پسرم؟ او مرتّب ناله میکرد و میگفت: غلط کردم.
مردم به تماشای او جمع شدند، برخی میگفتند: دیوانه شده، برخی میگفتند: مورد ستم قرار گرفته. شیخ هم اصرار میکرد که پسرم چه شده؟
یک مرتبه به سوی ابراهیم خان اشاره کرد و گفت:
«این ملعون الوالدین».
تا این جمله را بر زبان جاری کرد، چشمها به سویش خیره شد، دستها بالا رفت که کتکش بزنند.
شیخ طه بر مردم تشر زد و گفت: صبر کنید ببینم چه میگوید.
آن مرد گفت: شغل من سقّایی است، به خانة ابراهیم خان آب میبردم و پیوسته به او التماس میکردم که مرا به مقامی برساند و از آنچه دارد، به من نیز عطا فرماید.
او در جواب میگفت: نه، تو لیاقت نداری، تو قابلیّت این مقام را نداری.
یک سال من از او تقاضا میکردم و او اجابت نمیکرد.
روزی به گریه افتادم و التماس را از حد گذرانیدم.
ابراهیم خان گفت: اگر مقام میخواهی، باید آنچه میگویم اطاعت و به دستور من عمل کنی.
گفتم: حاضرم.
گفت: برو، امور خانوادهات را فراهم کن و به آنها بگو که من مدّتی نخواهم آمد.
رفتم امور خانواده را تأمین کردم و آمدم.
مرا به سرداب خانه برد و گفت: حق نداری از این مکان خارج شوی. شب و روز باید در این سرداب باشی تا هنگامی که من اجازة خروج بدهم.
دستوراتی به من داد، اذکار و اورادی تعلیم کرد و گفت: باید در اوّل وقت وضو بگیری و نماز بخوانی.
من چهل روز در آن سرداب، مطابق دستور عمل میکردم و او خودش برای من غذا میآورد.
پس از چهل روز ظرفی آورد و گفت: از امروز باید در این ظرف ادرار کنی، با ادرار خود وضو بگیری و اعمال خود را با همان وضو انجام بدهی و نماز را هم با همان وضو بخوانی.
چهل روز تمام به این دستور عمل کردم.
بعد از چهل روز تغییراتی در دستور داد و گفت: باید از امروز به همان طریق وضو گرفته، نماز بخوانی و هر روز صد مرتبه ...
بر من گران آمد، گفت: چاره نیست، اگر مقام میخواهی، باید به دستور عمل کنی. من نیز انجام دادم. غلط کردم، غلط کردم.
وقتی که چهل روز گذشت و سه اربعین تمام شد، گفت: اکنون وقت آن است که به مقصد برسی، فردا پس از انجام عمل از سرداب خارج شو، برو در خارج شهر، آنچه دیدی و آنچه به تو گفته شد، به آن عمل کن.
فردا، که همان امروز باشد، از سرداب خارج شدم و دیدم اوضاع نجف به کلّی تغییر یافته، گویی این همان نجف نیست که چهار ماه پیش دیده بودم.
از دروازه بیرون رفتم، باغ بسیار خوبی دیدم، با درختان زیبا و نباتات خوش منظره، در آخر باغ، جمعی نشسته بودند و منبری نصب شده، شخصی با هیکل خاصّی بر فراز منبر نشسته بود و برای آن جمع سخنرانی میکرد.
من متحیّرانه به اطراف نگاه میکردم و بر حیرتم افزوده میشد که در بیرون نجف چنین باغی وجود نداشت، این چه منظرهای است که میبینم.
آرام آرام به سوی آن جمع قدم زدم، چون چشم آن گوینده از بالای منبر به من افتاد، گفت:
مرحبا به بندة من! من خدای تو هستم! مرا سجده کن تا به مقاصد خود برسی و تو را مانند ابراهیم خان گردانم.
گفتم: خدا شیطان را لعنت کند.
به مجرّد گفتن این جمله، از پشت سر سیلی محکمی به من وارد شد، به زمین افتادم و دیدم ابراهیم خان است. چند لگد به من زد و من بیهوش شدم، پس از مدّتی به هوش آمدم و دیدم در خارج نجف در میان آفتاب افتادهام، نه باغی هست و نه کسی را میبینم. فهمیدم که این ریاضت شیطانی بوده، اکنون توبه میکنم، آیا توبة من قبول است؟
مرحوم شیخ طه که از بزرگان علمای عصر بود و در میان مردم عرب نفوذ داشت، تا این سخنان را شنید، به مردم خطاب کرد و به زبان عربی فرمود:
وای بر شما، که مرید چنین شخصی شدهاید!!
مردم با شنیدن این داستان به خانة ابراهیم خان هجوم بردند که او را بکشند، او متوجّه شد و فرار کرد.
خانهاش را خراب کردند و اموالش را غارت نمودند، ولی به خودش دسترسی پیدا نکردند، اکنون هم کوچة ابراهیم خان در نجف معروف است.1
بازی شیطان
پرسش مهم دیگر این است که آیا واقعاً ممکن است، کسی از طریق شیطان به بعضی مقامات به ظاهر معنوی برسد و موفّق به اظهار امور خارقالعادّه، مانند مکاشفه و خبر از غیب شود؟
در پاسخ باید گفت: بله، این امر شدنی است. حتّی ممکن است گاهی شخصی به مقاماتی برسد، بیآنکه متوجّه باشد این مقامات شیطانی است، نه الهی. توجّه به حکایتی که از زندگی آیت الله سیّد موسی زرآبادی(ره) نقل شده، در این زمینه بسیار راهگشاست.
آیت الله سیّد موسی زرآبادی (1294 ـ 1353 ق.) از علمای بزرگ قزوین، پیشتاز عرصة فقاهت، زهد، تقوا و تهذیب نفس.
مرحوم زرآبادی شاگردان برجستهای تربیت کرده که از آن جمله است:
1. شیخ هاشم قزوینی (1380 ق.)؛
2. شیخ مجتبی قزوینی (1386 ق.)؛
3. شیخ علی اکبر الهیان (1380 ق.)؛
4. سیّد ابوالحسن حافظیان (1401 ق.).
روز ششم صفر 1415 ق. مرحوم سیّد جلیل زرآبادی (فرزند آیت الله سیّد موسی زرآبادی) را در صحن مطهّر «امامزاده حسین قزوین»، در کنار قبر پدرش دفن میکردند که دیوارة لحد فرو ریخت و پیکر مطهّر مرحوم زرآبادی پس از 62 سال تر و تازه مشاهده گردید.
نگارنده به قزوین رفتم تا این قضیه را از شاهدان عینی بشنوم و در کتاب «اجساد جاویدان» بنویسم.
در آن ایّام که شرح حال مرحوم زرآبادی را بررسی میکردم، از آیت الله حاج آقای موسی شبیری زنجانی در مورد ایشان سؤال کردم، فرمودند:
اگر در میان علمای شیعه، دو نفر به طور قطع صاحب کرامت باشد، یکی از آنها سیّد موسی زرآبادی است.
سپس فرمودند:
ایشان داستان جالبی دارند که من آن را از آیت الله ملکی شنیدهام.
استاد ما، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد باقر ملکی، در آن ایّام در قید حیات بود، بنابراین به محضر ایشان رفتم و داستان را از ایشان شنیدم.
و اینک اصل داستان به نقل آیت الله ملکی، توسط مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی، از مرحوم آیت الله زرآبادی:
در ایّامی که در قزوین، امام جماعت بودم، مدّتی به سیر و سلوک پرداختم، به قدری پیش رفتم که پردهها از جلوی چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم.
روزی در کنار سجّاده نشسته بودم، صدایی از زیر سقف اطاق شنیدم که گویندهای خطاب به من گفت:
حالا که به این مقام رسیدهای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد و آن ترک اعمال ظاهری است!!
گفتم: این اعمال ظاهری با دلایل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است و من تا زنده هستم، هرگز آنها را ترک نخواهم کرد.
گفت: در این صورت آنچه به تو دادهایم، از توپس میگیریم.
گفتم: به جهنّم.
تا این جلمه را بر زبان جاری کردم، آن حال از من گرفته شد، دیگر نه پشت دیوار را میدیدم و نه از درون کسی خبر داشتم و از آن کشف و شهود دیگر هیچ خبری نبود.
تا حدود یک هفته بسیار ناراحت بودم که من پس از سالها تلاش و تحصیل و تهذیب نفس، چگونه بازیچة شیطان شده بودم؟
پس از یک هفته به حضرت رسول اکرم(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) متوسّل شدم، قلبم آرام شد و متوجّه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری ما، با آن همه نقصی که دارد، آنقدر در رنج و عذاب است که سالها تلاش میکند تا آن را از ما بگیرد.
بنابراین تصمیم گرفتم که با تمام قدرت به واجبات و مستحبّات بپردازم و در حدّ توان، هیچ عمل مستحبّی را ترک نکنم و از فضل پروردگار در پرتوی التزام به شرع مبین، حالاتی به من دست داد که حالات پیشین در برابر آن بسیار ناچیز بود.
آنگاه آیت الله ملکی چندین کرامت از کرامّتهای مرحوم آیت الله زرآبادی2، توسط مرحوم آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی3 برای اینجانب نقل فرمود.4
مهمترین ویژگی مدّعیان دروغین
برای بسیاری این پرسش مطرح است که مهمترین ویژگی کسانی که از طریق غیرشرعی به کشف و کرامات میرسند، چیست و این گروه از چه طریق به این توانمندیها دست مییابند؟
یکی از مهمترین ویژگیهای عارفنماها ترک فرایض است، برخی از آنها که از مقامات ویژه برخوردار هستند، مطلقاً نماز نمیخوانند، برخی دیگر که در آن حد نیستند، گاهی میخوانند و گاهی نمیخوانند.
اگر بخواهیم این موضوع را ریشهیابی کنیم، باید عرض کنیم که این شیّادان هر چه دارند، از شیطان گرفتهاند و شیطان چیزی را به رایگان به کسی نمیدهد، اوّل دین و ایمانشان را میگیرد، سپس چیزی به آنها میدهد که با آن در میان مریدها، آبرویی به دست آورند.
یکی از قراین مهم این موضوع، توقیع شریف حضرت بقیّه الله، ارواحنا له الفداء، است که آن را شیخ طوسی از احمد بن اسحاق روایت کرده است و اینک متن داستان:
شیخ صدوق به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری(ره)5 میگوید:
برخی از اصحاب ما به خدمت ایشان آمده، اظهار کردند که: جعفر بن علی (جعفر کذّاب) نامهای برای آنها نوشته و خود را جانشین برادرش، امام حسن عسکری(علیه السلام) معرفی نموده است و گفته: آنچه از حلال و حرام و دیگر علوم مورد نیاز باشد، در نزد او هست.
احمد بن اسحاق گوید: چون نامه را خواندم، نامهای به محضر حضرت صاحب الزّمان(علیه السلام) نوشتم و نامة جعفر را در داخل آن نهادم، پس جواب این گونه آمد:
«من نمیدانم او به چه وجهی امیدوار است که ادّعایش کامل شود؟
1. آیا با فقاهت در دین خدا؟
به خدا سوگند، او حلال را از حرام نمیشناسد و در میان درست و نادرست فرق نمیگذارد.
2. یا با دانش و فضیلت؟
که حق را از باطل نمیشناسد و محکم را از متشابه تشخیص نمیدهد، حدود نماز را نمیداند، حتّی وقت نماز را نمیشناسد.
3. یا با پارسایی و زهد؟
خدا گواه است که او چهل روز نماز واجب را رها کرد، تا به گمان خود شعبده یاد بگیرد و شاید خبرش به شما رسیده باشد.
این ظرفهای شراب اوست که پابرجاست و نشانههای گناهش برای همگان آشکار است.
4. یا معجزهای دارد؟ پس آن را بیاورد.
5. یا دلیل و برهانی دارد؟ پس آن را اقامه کند.
یا نصّ (از امامان پیشین) دارد؟ پس آن را بیان کند.»6
حضرت بقیّـةالله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این توقیع شریف راز ترک نماز جعفر کذّاب را فرا گرفتن شعبده بیان میفرماید.
شیّادان زمان ما که عنوان عارف به خود بستهاند، از طریق گناه، از جمله ترک فرایض به شیطان تقرّب جستهاند و شیطان مطالبی در اختیار آنها گذاشته، تا به این وسیله مرید دور خود جمع کنند.
یکی از چهرههای برجستة زمان ما که کشف و کرامات فراوان برای او نقل شده و توفیق انجام فرایض را نداشت، در برخی از گفتههایش ناخودآگاه به ارتباط خود با جنّّ تصریح کرده و مینویسد:
تا آن روز و قبل از شنیدن آن هاتف غیبی و ندای ملکوتی موفّق شده بودم، بسیاری از نیروهای نامرئی طبیعت را تحت فرمان درآورم، به طوری که در هر محفلی که حضور داشتم، عدّهای از ارواح و جنّود جنّ حاضر بودند و دستوراتی را که به آنها میدادم، اطاعت میکردند.7
مدّعیان دروغین، روزی ادّعای بابیّت، روزی ادّعای مهدویّت، روزی ادّعای نبوّت، سرانجام ادّعای الوهیّت میکنند؛ چنان که در حالات علیمحمّد باب مشهود است.
او نیز به ارتباط با جنّ بسنده نکرده، به ارتباط با ارواح پرداخته، حتّی ادّعای تسخیر ملک نموده است. او در اینباره میگوید:
مهمترین ختمها ختم سورة حمد است، موقعی که در مسجد سهله معتکف بودم، بدان مشغول شدم و به واسطة آن مهمترین موکّلان که «الرّحمن» و «الرّحیم» هستند، در اختیارم گذارده شدند.!!
پس از آن بر سر هر قبری که میرفتم و سورة حمد را قرائت میکردم، به محض اینکه به «الرّحمن الرّحیم» میرسیدم، نه تنها آن دو ملک حاضر میشدند، بلکه صاحب آن قبر نیز از قبر برمیخاست و تحت فرمان من قرار میگرفت!!8
برخی دیگر از این عارفنمایان گاهی نماز میخوانند و گاهی نمیخوانند.
یکی از اینها که چند سال پیش در گذشته، به یکی از بزرگان که در قید حیات است، گفته بود:
فلانی، مردم چقدر بیظرفیّت هستند، من به یکی از مریدانم گفتم که من 15 روز نماز نخواندم، از من قهر کرد و دیگر به سراغم نیامد!!
او انتظار داشت که آن مرید، تعدادی سکّه به او بدهد و ابراز خوشوقتی کند که الحمدالله ایشان دیگر به عرفان واقعی دست یافته، دیگر فرایض از او برداشته شده!
یکی از عزیزان در مورد یکی از همین عارفنماها گفت:
روزی به خانهاش رفتم، دیدم هاج و واج است، پرسیدم: چه شده؟
گفت: معراج رفته بودم، همین الآن بازگشتم، خیلی خسته هستم!!
گفتم: خوب از معراج چه آوردی؟
گفت: دو چیز:
1. به من گفتند که ریش خود را بلند کن!
2. دیگر فرائض از تو ساقط است!
اوّلی خوب است، چون ریش درازتر از حدّ معمول نشان ابلهی است و ایشان به آن مقام رسیده بود، ولی قبلاً نیز فرایض از او ساقط بود و ایشان هرگز توفیق نماز نداشت!!
مدّعیان دروغین مهدویّت
ـ آنچه تاکنون گفتیم، بیشتر مربوط به مدّعیان دروغین عرفان و معنویّت بود، حال این پرسش مطرح میشود، آیا میتوان این موضوعات را در مورد کسانی ادّعای ارتباط با امام زمان(علیه السلام) را دارند، نیز مطرح کرد؟
در پاسخ باید گفت: بسیاری از کسانی که ادّعا میکنند با امام عصر(علیه السلام) ارتباط دارند یا از ایشان فرمان میگیرند و برای فریفتن مردم امور غیرعادّی از خود آشکار میکنند، بیارتباط با شیطان نیستند.
شیّادان زمان
یکی از مدّعیان دروغین که در گوشه و کنار مریدان گردآورده، احمد حسن بصراوی است، که در بصره زندگی میکرد.
او چند سال پیش ادّعا کرد که من پسر امام زمان هستم، پس از حضرت بقیّـةالله من به جای او خواهم نشست!!
سپس ادّعا کرد که من همان یمانی هستم که وزیر اوّل پدرم میباشم!
برای توجیه یمانی بودنش گفت:
یمانی به معنای یمنی نیست، بلکه از مادّة «یمین» است و چون من دست راست پدرم هستم، یمانی نامیده میشوم!!
او با ارتباط تنگاتنگش که با شیطان دارد، معلوماتی را دربارة افراد مختلف از شیطان میگیرد، او افرادی را به نزد اشخاصی میفرستد و با نقل آن گفتهها، آنها را متقاعد میکند که وی در ادّعای خود صادق میباشد!!
من با یکی از افرادی که به او معتقد بود، چندین ساعت نشستم و سخن گفتم، ولی او در عقیدهاش متزلزل نشد، وقتی او را لعن میکردم،ایشان به شدّت میلرزید.
در حدود 280 صفحه از مطالب او را از اینترنت برایم آورند، حتّی آیات قرآن را غلط نوشته بود و احادیث را تحریف کرده بود. جالبتر اینکه یکی از علما را تبلیغ کرده بودند و مطالب زیادی از خصوصیّات زندگیاش گفته بودند و از ایشان خواسته بودند که با ایشان بیعت کند، گفته بود که باید من ایشان را از نزدیک ببینم. گفته بودند: دیدارش ممکن نیست، ولی میتوانید صدایش را بشنوید.
نوار صدایش را برای او گذاشته بودند، در حدود نیم ساعت خطابه خوانده بود، که دهها غلط در متن آیات قرآن داشت؟!
عذر آورده بودند که نه، ایشان با قرائت دیگر میخواند! ایشان که اهل فضل بود، گفته بود: اینها ربطی به قرائت ندارد، ایشان حتّی از مقدّمات صرف و نحو هم بیخبر است.
پسر یکی از مراجع تقلید میگفت:
در صحن امام حسین(علیه السلام) چهار نفر از مبلّغان ایشان به من رسیدند و مرا به بیعت با او دعوت کردند، گفتم: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل اخبار غیبی.
گفتم:من اخبار غیبی را قبول ندارم، هرکس با شیطان رابطه داشته باشد، شیطان این اخبار را در اختیار او میگذارد.
گفتند: پس شما چه چیز قبول دارید؟ گفتم: مباهله.
فردا صبح ایشان با یکصد نفر از مریدانش به صحن مطهّر حضرت قمر بنیهاشم بیاید، من نیز با یکصد نفر از طلّاب بیایم، آنجا مباهله کنیم،هرکس صدمه بخورد باطل بودنش معلوم شود.
گفتند: حضرت ایشان را از مباهله نهی کرده است!!
خداوند منّان برای بیداری مردم و محفوظ ماندن آنها از شرّ شیّادان، آیهای در قرآن به صراحت بیان فرموده:
«وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ؛9 شیاطین به اولیای خود وحی میکنند.»
کسانی که در زمان ما ادّعای چشم برزخی دارند، غالباً از ارادتمندان ابلیس هستند، که در برابر پرستش شیطان، شیطان نیز مطالبی را از مطالب پشت پرده در اختیار آنها میگذارد و آنها به این وسیله مریدهای عوام را دور خود جمع میکنند.
زمینهسازان تسلّط شیطان
برای بسیاری این پرسش مطرح است که چه اموری زمینة تسلّط شیاطین بر انسان را فراهم میکند و موجب میشود که آدمی به ابزار دست شیطان تبدیل شود؟
براساس روایات در حالات و مواردی شیطان بهتر و راحتتر بر انسان سیطره پیدا میکند:
1. ترک غسل جنابت یا تأخیر انداختن آن؛
2. خشم و غضب؛
3. کبر و خودپسندی؛
4. دروغپردازی؛
5. تأخیر انداختن نماز؛
6. خسوف و ضعف نفس؛
7. ترس از فقر و تنگدستی؛
8. یأس و نومیدی؛
9. پر خوری و مجالس عیش و نوش؛
10. ساز و آواز؛
11. لهو و لعب؛
12. خلوت با اجنّبی؛
13. فراموش کردن یاد خدا و روز جزا
14. توجه به زرق و برق دنیا؛
15. کوچک شمردن گناه؛
16. آز و طمع؛
17. حسد وکینه؛
18. فحش و بدگویی؛
19. پوشیدن جامة فخر و فاخر؛
20. بر فراز مرکب تیز پا.
ـ بالأخره آخرین پرسش این است که چگونه میتوان از مکر و نیرنگ شیطان در امان ماند و مانع تسلّط شیاطین بر خود شد؟
بر اساس آنچه که در روایات معصومان(علیه السلام) آمده است، با انجام برخی کارها میتوان با تسلّط شیطان مبارزه کرد و خود را از شرّ این دشمن بزرگ انسان در امان نگه داشت. عناوین برخی از این امور به این شرح است:
1. توکّل به خدا؛
2. پناه بردن به خدا؛
3. روزهداری؛
4. یاد خدا و روز جزا؛
5. استغفار؛
6. صدقه؛
7. مواظبت بر اوقات نماز؛
8. مداومت بر اوقات نماز؛
9. تلاوت قرآن؛
10. بلند گفتن اذان؛
11. بر زبان راندن نام خدا؛
12. مداومت به آیت الکرسی پیش از خواب؛
13. تلاوت سورههای معوذتین (فلق و ناس)؛
14. رعایت بهداشت تن، لباس و خانه؛
15. شتاب در غسل جنابت؛
16. تلاوت آیة سخره (آیةسورة اعراف)؛
17. تلاوت سورة بقره در خانه؛
18. تلاوت دو آیة آخر سورة بقره پیش از خواب؛
19. خوابیدن با طهارت؛
20. حفظ زبان از دروغ، غیبت، تهمت، فحش؛
21. پرهیز از سوگند دروغ؛
22. پرهیز از غذای شبههناک؛
23. پرهیز از ربا، رشوه و مال یتیم؛
24. پرهیز از پرخوری؛
25. دوری از مسخره و استهزای مردم؛
26. اجتناب از گناه؛
27. پرهیز از لهو و لعب؛
28. دوری از ساز و آواز؛
29. پرهیز از دورویی و نفاق؛
30. پرهیز از تملّق و چاپلوسی؛
31. پرهیز از نگاه به نامحرم؛
32. اخلاص در عمل؛
33. پرهیز از شوخی و پر حرفی؛
34. اجتناب از مجالس لهو.